سلام ای هلالی که بهتر ز جانی
مبارک طلوع و خجسته نشانی
تو شهرِ صیامی که در قابِ نوری
تو ماهِ کریمی و خطِ اَمانی
نگاهت سعادت نسیمت اجابت
که در میزبانی چنین مهربانی
تو در ربنای سحرها و افطار
به خوانِ کرامت مرا می نشانی
مرا چه به دیدارِ روی تو ای ماه
مرا چه به این سفره ی آسمانی
گلستانِ عشقی شکوفای قرآن
چه زیبا کلام و چه شیرین بیانی
درِ نور و رحمت به رویم گشایی
به سوی حقیقت مرا می کشانی
اگر ظاهراً در سما می درخشی
ولی باطناً در دلِ عاشقانی
قسم میدهم جانِ زینب که می دید
به جسمِ امامش نمانده توانی
نظر کن به رویم، مهِ حق تعالا
مبادا مرا از درِ خود برانی!
?شاعر:
#هستی_محرابی
✨﷽✨
✅از بزرگی پرسيدند شگفت انگيز
ترين رفتار انسان چيست؟
?پاسخ داد : از كودكى خسته مى
شود ،براى بزرگ شدن عجله مى كند و
سپس دلتنگ دوران كودكى خود میشود.
?ابتدا براى كسب مال و ثروت از
سلامتى خود مايه مى گذارد سپس
براى باز پس گرفتن سلامتى از دست
رفته پول خود را خرج مى كند.
?طورى زندگى مى كند كه انگار
هرگز نخواهد مرد ، و بعد طورى مى
ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است.
?آنقدر به آينده فكر مى كند كه
متوجه از دست رفتن امروز خود
نيست ، درحالیکه زندگى گذشته يا
آينده نيست، زندگى همين حالاست.!
به به گفتنها گاهی برای خوش آمد دیگران است
کسی مرا مهمان کرده به غذایی
حتّی اگر برایم لذیذ هم نبوده باشد
ولی بَه بَهی میکنم تا میزبان دلش خوش باشد
به غذای خوشمزهای که به من داده
امّا گاهی به به از ته دل است
به قدری از غذا لذّت میبری
که دست خودت نیست بِه بَه بَه میآیی.
لذّت همان بَه بَه از ته دل است.
عاشق که نباشی
نهایت لذّتهایت در همین خوردنیها و نوشیدنیها
پوشیدنیها و گشتنیها خلاصه میشود.
اینها هم که با تکرار دشمناند.
کمی که تکرار میآید به سراغشان
لج میکنند و دیگر لذّت نمیدهند.
آدمی که لذّتش از دایرۀ اینها بیرون نمیرود
همیشه در اضطراب تکرار به سر میبرد.
تا صدای پای تکرار میآید
به دنبال چیز تازهای میگردد.
پس یک اضطراب دیگر هم اضافه شد به اضطرابهایش:
آیا چیز نو پیدا میشود یا نه؟
لذّتهای این چنینی کم کمش با این دو اضطراب همراهاند.
باید عاشق شد تا فهمید جز عشق هیچ لذّت دیگری
با تکرار رفیق نیست.
عشق هر چه تکرار میشود تازهتر میشود.
عاشقها دنبال تکرار عشقاند.
کسی که امروز دنبال معشوقی و فردا دنبال معشوق دیگری است
در فرهنگ عاشقها هوسباز خوانده میشود؛ حتّی عاشقهای زمینی.
کسی که از تکرار عشق فراری است، عاشق نیست.
وقتی که طعم عشق چشیده میشود
میتوان فهمید که هر طعمی به جز طعم عشق
هر چه قدر هم که لذیذ باشد، بیمزه است.
طعم عشق، فرصت عرض اندام به طعمهای دیگر را نمیدهد.
آقا!
میشود کمی فرصت بدهی به من؟
میخواهم ببینم لذّتهایی که مرا سرمست میکند چیست؟
آیا طعم عشق تو
لذّتی را در وجود من کمرنگ کرده است؟
دارم میگردم. امید دارم چیزی پیدا کنم.
من از کدام لذّتها گذشتم تا لذّت عشق تو در کامم کم نشود؟
شاید من نمیبینم، میشود تو به کمکم بیایی؟
یعنی حتّی یک لذّت هم نیست
که در رقابت با لذّت عشق تو باخته باشد؟
نه، ناامید نمیشوم. باز هم میگردم
ولی دیگر تو را معطّل پیدا شدن نمیکنم.
فردا شب از من نپرس که آن لذت را پیدا کردم یا نه؟
پیدا کردم، خودم فریادش میزنم
پیدا هم نکردم، با آتش شرمش میسوزم.
شبت بخیر خوشطعمترین عشق عالم!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
هر بار دلم خسته شد از بارِ گناهی
شرمنده و بیتاب کشیدم دو سه آهی
با اشک نشستم دم ِ «ألعفو» گرفتم
در بازدمم دیده نشد ذرّه گناهی
یکبار نشد راه ببندی و بگویی-
برگرد برو! عاصی و گم کردۂ راهی
بخشیدی و گفتم چه کنم؟! چارۂ من چیست؟!
از نور دلم کم شده و مانده سیاهی
این نفْس؛ مرا یکسره از راه به در کرد
از راه به در کرده و انداخت به چاهی
خوردم به درِ بسته! رسیدم به امیدِ
یک گوشۂ چشمی! نظری! نیم نگاهی…
از «أسئلکَ» پُر شده این کاسۂ خالی
دستی برسان! ای کرمت لایتناهی
نزدیکتری از رگِ گردن به منِ بد
پس خوب ترین، خوب ترین پشت و پناهی
این سلسله ی کوهِ خطاهای پیاپی
در سجده شد از لطف ِ تو تبدیل به کاهی
ابلیس به عشق من و تو کرد حسادت
میگفت هراسان؛ چه گدایی و چه شاهی
از دور و برم دور شد آنگاه که گفتم:
یا راحمُ یا ساترُ یا ربّ ِ إلهي!
<< 1 ... 94 95 96 ...97 ...98 99 100 ...101 ...102 103 104 ... 144 >>