« دانوشته مهدویدلنوشته »

​🍃🌤

آقای من برگرد…

نه اینکه نیستی

نه اینکه نداریمت 

تو هستی…

این ماییم که نیستیم، ما غایبیم از محضر مهربانی‌ات، 

ما دستمان خالی‌ست، ما بدون تو دلخوش کرده ایم به سرگرمی دنیا…

توهم زده ایم که

همه چیزمان روبه راه است … دردی هم اگر هست، غمی، مشکلی، فراقی… خودمان با آن کنار می‌آییم، ادعایمان اینست که خودمان بلدیم!!! 

انگار نه انگار که امامی داریم، مهربانتر از پدر و کار بلدتر از تمام عالم…

اما

یک جای کار ایراد دارد! 

یک چیزی کم است که آخرِ همه ی بالا و پایین‌های زندگی باز هم کم می‌آوریم… آری ما این خلأ را در غربت دلگیر عصرهای جمعه چشیده ایم…

راستش را بخواهی

خودمان هم خسته‌ایم… و شما این را در اشک‌های پنهان و بغض‌های تنهایی‌مان دیده ای …

خستــہ ایم…خستــہ از هر روز دویـــــدن ها و نرسیــدن ها…

خستـہ از غرق شدن در روزمرگـــے ها…و غفلت از شما…

خستـہ از هواے خاکسترے بی رحمِ غفلت که دنیا را تیره کرده…

ما تو را برای همه‌ی ثانیه هایمان می‌ خواهیم… برای همه ی لحظه هایمان…
ریه های انسانیتمان، اشرف مخلوقات بودنمان، بنده ی عبد خدا بودنمان پر از سیاهی و آلودگی‌ست…

هوا سنگین شده…

من و هفت میلیارد انسان دیگر نمی‌توانیم نفس بکشیم… آقا برگرد…
#امام‌زمانم

#جمعه

#چه‌انتظارغریبے

#نمیتوانیم‌نفس‌بکشم


موضوعات: درخت
   جمعه 27 تیر 1399


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم