« گمشده | شهید امربه معروف » |
امروز صب در حالی که هنوز همه جا تاریک بود از خواب بیدار شدم.
خواستم خود را به خواب بزنم و نماز را نخوانم اما برنفسم غلبه کردم و برخاستم با وجود اینکه اب گرم دسشویی خراب بود با اب سرد وضو گرفتم و درحالی که چشمانم را به سختی باز نگه داشته بودم به نماز ایستادم
با یک حس غرور که مثلا”شیطان را ضایع کردم سلام دادم که
دیدم تازه دارن اذون میـــــــــــــــــــــــــگن!!!!!!!!!!!!!!
اقا کله سحر بد ضایه شدم خواب ازسرم پرید کلـــــــــــــــــــن
فرم در حال بارگذاری ...